کتاب التفسیر و المفسرون، نوشته دکتر محمدحسین ذهبی، یکی از کتابهای مشهور درباره تاریخ تفسیر و بررسی مفسران است. این کتاب در مصر مکرر چاپ شده و از جمله منابعی است که در ایران هم بسیار به آن استناد میشود.1 این کتاب که منبع درسی در دانشگاه مدینه است، در محرّم سال 1396هجری، مطابق با 1976 میلادی، چاپ شده است.
این کتاب که با دید بسیار منفی به شیعه نگاشته شده دو هدف موازی دارد: نخست بررسی تاریخ تفسیر و کتب تفسیری؛ دوم نفی و نقد متعصبانه عقاید و کتب تفسیری غیر اهل سنت. مباحث کتاب چنان سامان داده شده است که جبریه(اهل حدیث و اشعری مسلکها) را متن اسلام و دیگر فرقههای اسلامی(شیعه، خوارج و معتزله) را«اهل الاهوا والبدع» معرفی میکند. ذهبی در معرفی عقاید شیعه به کتاب الوشیعه فی نقد عقاید الشیعه وتأویل مختلف الحدیثابنقتیبه استناد میکند که حداقل نتیجه آن ایجاد ذهنیت منفی درباره عقاید شیعه است.
واژههای کلیدی:عقاید شیعه، حدیث شیعه، اهلبیت، ابنقتیبه، تحریف قرآن، وضع حدیث.
کتاب التفسیر و المفسروندر یک مقدمه و سه باب و یک خاتمه تنظیم شده است. مجموع سه جلد این کتاب با حذف صفحات مقدمه, فهرست و منابع، حدود هزار صفحه است. از این هزار صفحه 417 صفحه کتاب یعنی 42% مطالب آن، درباره شیعه است که همه هم با دید به شدت منفی و حملات بسیار شدید و گاه اتهامهای عجیب همراه است. اصل این کتاب در دو جلد است و خود ذهبی دو جلد اول را منتشر کرده است، لکن در سال 1988م، یعنی دوازده سال بعد از نخستین چاپ، شخصی به نام محمد انور بلتاجی, یادداشتهای ذهبی را که در دانشگاه بغداد درباره شیعه فراهم کرده بوده, با مقدمه و حواشی مفصل جلد سوم این کتاب قرار داده است.120 صفحه از مطالب جلد سوم، عین مطالب جلد دوم، با همان سرفصلها و همان عبارات است. همه مباحث مربوط به معرفی شیعه و فرق باطنیهعیناً در جلد سوم تکرار شده است. از مجموع 240 صفحه جلد سوم، نزدیک به 130 صفحه مطالبی تکراری است که در متن و پاورقی تکرار شده است. چهل صفحه هم از خود بلتاجی است. حدود 65 صفحه دیگر مطالبی است که ذهبی به معرفی برخی منابع دیگر شیعه همچون اصول کافی، تفسیر برهان و دو سه کتاب مجهول از منابع اسماعیلی و نقلقولهای آنها اختصاص داده است. به نظر میرسد کل مطالب جلد سوم درحقیقت پیشنویس مطالب جلد دوم بوده باشد؛ چون دو سوم مطالب ذهبی در جلد سوم، با همان عناوین و مطالب، عیناً در جلد دوم تکرار شده است و یک سوم باقی مانده هم مطالبی بوده که ذهبی نخواسته است در این کتاب بیاورد. تصور ذهبی و بسیاری از نویسندگاه اهل سنت از عقاید و مذهب شیعه تحت تأثیر القائات منفی و تکفیرهایی که در طول تاریخ از طرف حاکمان و علمای متعصب اهل سنت نسبت به شیعه انجام شده است، شکل گرفته است و مطالبی که درباره شیعه مطرح کرده است بیش از اینکه نتیجه تحقیقات و مطالعات او باشد، بازتاب تصور منفی او از شیعه است از مطالبی که ذهبی درباره شیعه گفته است به خوبی پیدا است که او آشنایی چندانی با مذهب شیعه نداشته است، این مطلب از اتهاماتی که او به شیعه وارد میکند به خوبی پیداست ما این موارد را بررسی میکنیم.
دکتر ذهبی در بحثی با عنوان«اشهر تعالیم الامامیةالاثنی عشریة».2 مشهورترین تعالیم شیعه امامیه، را عصمت, مهدویت, رجعت و تقیه معرفی کرده است. در اینکه این امور مورد پذیرش شیعه است تردیدی نیست لکن، این مسائل از مشهورترین عقاید شیعه نیست. شیعه در اصول دین معتقد به پنچ اصل است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد از این پنج اصل، توحید نبوت و معاد مورد پذیرش تمام فرق اسلام است. مسئله عدل تنها عقیده عدلیه، یعنی معتزله و شیعه است، ولی امامت که تعبیر دیگر آن ولایت است، اختصاصیترین و مشهورترین اصل عقیدتی شیعه است که آن را از دیگر طوایف مسلمانان متمایز میکند عصمت، مهدویت و رجعت از فروع اصل امامت و ولایت است.
در عصمت پیامبر اکثر فرق اسلامی اتفاق نظر دارند، ولی شیعه به عصمت ائمه اهل بیت عقیده دارد؛ لکن عقیده اهل سنت در مورد عدالت صحابه، همان عصمت صحابه با نام دیگر است. بر طبق عقیده اهل سنت، هرکس رسوللله(ص) را دیده باشد فقط دیده باشد، صحابی و عادل است، چون خداوند صحابه را تعدیل کرده، یعنی عادل شمرده است.3 اگر صحابی معصوم نباشد ممکن است دچار اشتباه و خطا شود و در اینصورت سخن و عملش نمیتواند دلیل شرعی باشد.
همه فرق اسلامی و از جمله بسیاری از اهل سنت، مسئله مهدویت را پذیرفتهاند. منتها برخی اهل سنت معتقدند که مهدی هنوز متولد نشده است. بسیاری از مسائلی که درکتب حدیثی درباره مهدویت آمده، از روایات اهل سنت است. ابنحجر کتابی بهنام القول المختصر فی علامات المهدی المنتظردارد که خروج دجال، خروج سفیانی, خروج یأجوج و مأجوج، خروج دابةالارض، ظهور عیسی, ظهور مهدی, افضلیت مهدی بر انبیا و بر ابوبکر و عمر و بسیاری از مطالب دیگر در این کتاب موجود است.4
اما تقیه نیز امری فقهی است نه اعتقادی و از دیدگاه شیعه بطور مطلق و در همه جا جایز نیست و حتی در بعضی موارد تقیه حرام است. تقیه مواردی دارد که در عمل برادران اهل سنت هم به این موارد پایبندند.5 در صحیح بخاری، کتاب الإکراه، روایات متعددی درباره تقیه آمده است.6 در کتب اهل سنت روایت شده که عبداللهبنعمر با خلفای بنیامیه تقیه میکرده است،7 سرخسی در کتاب المبسوطمیگوید:«و عن الحسن البصری رحمةالله: التقیةجائزةللمؤمن الی یوم القیامة، إلا أنه کان لا یجعل فی القتل تقیة، و به نأخذ.»8
در مورد رجعت نیز یک بحث امکان آن است که در تفسیر هم فقط همین مقدار بررسی میشود. در شیعه کسی منکر امکان رجعت نیست و در قرآن هم مواردی از وقوع رجعت بعد از مرگ بیان شده است سوره بقره آمده است: الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم أُلوفٌ حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم أحیاهم إن الله لذو فضلٍ علی الناس و لکنّ أکثر الناس لایشکرون(بقره 243) و باز آخر همین سوره آمده است: أو کالذی مرّ علی قریةو هی خاویةعلی عروشها قال أنّی یحیی هذه الله بعد موتها فأماته الله مائةعام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوماً أو بعض یوم قال بل لبثت مائه عام فانظر إلی طعامک و شرابک لم یتسنّه وانظر إلی حمارک و لنجعلنک آیةللناس و انظر إلی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلمـّا تبیّن له قال أعلم أن الله علی کلّ شیءٍ قدیر(بقره259) که خداوند کسانی را بعد از مرگش زندگی و حیات بخشیده است. بحث دیگر درباره رجعت تعدادی از مردم در آخرالزمان است. این مطلب بهطور صریح در قرآن نیامده، لکن اشارات قرآنی به آن وجود دارد و در تعدادی از روایات نیز وارد شده است، این مطلب جزء ضروریات عقیده شیعه نیست که هر شیعه باید به آن عقیده داشته باشد. این امر چون در روایاتی آمده مورد استفاده است و برای کسی که این روایات را بررسی نکرده و علم به صحت آنها نیافته، به صورت احتمال و امکان مطرح است. ولی کسی که تحقیق نکرده، نمیتواند این روایات را رد کند و این مسئله را انکار نماید؛ چون این مطالب از امور غیبی است و با حواس و عقل نه رد میشود و نه اثبات. اما اگر کسی این روایات را بررسی کند و به صحت یا نادرستی آن یقین یابد، همان یقینش برای او حجت است. آنچه در کتب کلامی شیعه آمده، تصدیق مفاد این روایات است. مشابه این روایت روایات بسیاری است که در کتب اهل سنت هم نقل شده است. خروج دجال، خروج دابهالارض، خروج یأجوج و مأجوج و ظهور عیسی در آخرالزمان از آن جمله است. اگر عیسی که دو هزار سالاز عروجش میگذرد دوباره ظاهر شود، ظهور مهدی هیچ استبعادی ندارد. اگر یأجوج و مأجوج، آن گونه که در کتب حدیثی اهل سنت هست، خروج کند، رجعت هم هیچ استبعادی ندارد. اهل سنت این مسائل را به این دلیل میپذیرند که روایاتی درباره آنها است. بحث رجعت در شیعه نیز همانند همین قضیه است.
ذهبی درباره فقه شیعهمیگوید:«لهم فی الفقه مخالفات و شذوذ یشذون بها!» بعد مواردی را مثالمیآورد که شیعه بهجای شستن پاها آن را مسحمیکند، مسح بر موزه را جایز نمیداند, نکاح زن اهل کتاب را جایز نمیداند و ارث انبیا را قبول دارد؛ لذا در آیاتی که تعلق به فقه و اصول دارد، موقف تعصب و تأسف را در پیش میگیرد! و آیات و روایات معارض را تأویل میکند: «بل وجدناهم احیاناً یزیدون فی القرآن ما لیس منه و یدعون انه قرائةاهل بیت!»9
این موارد که ذهبی بر شمرده چندان مهم نیست. اگر کسی بر موزهاش مسح نکند نمازش باطل است؟ یا اگر با زن یهودی و یا مسیحی ازدواج نکند چه ایرادی بر او وارد است؟ درچهار مذهب اصلی اهل سنت، موارد اختلاف بسیار مهمتر از این وجود دارد. در حالیکه حنفیها بیشتر به قیاس اعتمادمیکنند و روایات را ضعیف میدانند، اهل حدیث به اجتهاد چندان توجه نمیکنند و بر پذیرش و اعتماد بر احادیث اصرار میورزند. این دو دیدگاه در بسیاری موارد همدیگر را تکفیر کردهاند و هر کدام برداشت دیگری را باطل دانستهاند. به نظر میرسد ذهبی آشنایی چندانی با فقه شیعه نداشته است و گرنه مسائل بسیار مهمتر از این, مورد اختلاف است.
ذهبی در معرفی شیعهمیگوید: شیعه احادیث نبوی صحیح را قبول ندارند و اگر این احادیث با عقایدشان ناسازگار بود یا رد میکنند و یا تأویل مینمایند. بعد مثال میزند که مثلاً شیعه تحریم نکاح متعه ونسخ آن احادیث مسح بر خفین و ارث نگذاشتن انبیاء را قبول ندارد. وی همچنینمیگوید: شیعهحدیث و تفسیر را جز ا ز راوی شیعی قبول نمیکند.10
عکس این سخن ذهبی بیشتر به حقیقت نزدیک است؛ چون این اهل سنتاند که به روایات اهل بیت توجه نمیکنند، ولی روایات دشمنان اهل بیت را میپذیرند و به آن عملمیکنند. در صحیح بخارییک حدیث از امام صادق(ع)، امام حسن(ع)،امام رضا(ع)، و امام کاظم(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) موجود نیست. از دیگر امامان اهل بیت نیز در کتب اهل سنت، روایتهای اندکی موجود است. اما بر خلاف گفتار ذهبی، در کتب حدیثی و تفسیری شیعه از راویان اهل سنت احادیث فراوانی موجود است و در کتابهای استدلالی فقهی شیعه به اقوال فقهای اهل سنت توجه شده است. از آن جمله میتوان از مختلفعلامه و مبسوطشیخ و حتی شرح لمعهشهید و کتابهای فراوان دیگری نام برد کتب تفسیری شیعه همموجود است. از تبیانشیخ طوسی گرفته تا مجمع البیانو تفسیر المیزان، اقوال بسیاری از اهل سنت و حدیث اهل سنت در این کتابها استفاده شده است. اما در کتب اهل سنت نه از حدیث اهل بیت چیزی آمده است و نه از کتب شیعی. جالب اینجاست که پیشوایان اهل سنت از کتابت سنت رسولالله(ص) را منع میکردند و شعار«حسبنا کتاب الله» را سر میدادند، ولی اهل سنت فعلی که در واقع پیرو همین مخالفان سنت رسوللله(ص)هستند خود را هم پیرو همین سلف مینامند و هم مد رفع و طرفدار سنت رسول الله در حالیکه در تمام قرن اول و اوایل قرن دوم خلفاء شدیداً از نشر حدیث رسول الله جلوگیری میکردند و آنچه اکنون در دست اهل سنت از حدیث رسول الله هست در میانه قرن دوم جمع آوری شده است، شیعه بر صحت بعضی از این احاریث نقد و نظر دارد و اگر حدیثی باشد و صریح به رسول الله برسد هرگز در پذیرش آن درنگ نخواهند کرد. با توجه به اینکه منابع اصلی حدیث اهل سنت همه چون ابو نصیریره و تعداد دیگر مستقیم به وضع است، تردید شیعه در پذیرش حدیث آنها از این رو است.
ذهبی تفسیر مأثور را تفاسیری دانسته که قرآن را بر اساس روایات پیامبر و صحابه و تابعین تفسیر میکنند, در حالی که در تفاسیر روایی اهل سنت، بخش عمده روایات نه از صحابه که از تابعین است. با این حال، وی تفاسیر روایی شیعه را مثل تفسیرعیاشی،تفسیر قمیو تفسیر برهانکه حاوی روایاتی از پیامبر و صحابه و تابعین واهل بیت است، جزء تفاسیر مأثور قرار نداده است: در حالی که امام باقر بر طبق تعریف آنها نیز تابعی است. و علاوه بر این، خود ذهبی معترف است که در تفاسیر روایی احادیث موضوع و اسراییلیات فراوان وجود دارد. پس این مطلب توجیهی جز تعصب ذهبی ندارد وی صریحاً روایات شیعه را دروغ و موضوع معرفی میکند: «وفی مقابل هذ الاحادیث لایسعنا الا ان نئردها رداً باتاً و ذالک لقاعده متفق علیه بین المحدثین کل متن یناقض المعقول او یخالف الاصول او یعارض الثابت من المنقول فهو موضوع علی الرسول...» و در جای دیگر میگوید: حق و انصاف این است که غالب روایات کافی ووافیموضوع, کذب و افتراست.11بعد از این که کتب اربعه شیعهو وافیفیض را ناممیبرد، از کتابهای حدیثی دیگر شیعه فقط وسایل الشیعةو بحاررا به نقل از اعیان الشیعةنام میبرد که معلوم میشود خود آنها را ندیده است. سپس درباره این کتب حدیثی شیعه چنین میگوید:
«واللذی یقرر فی هذا الکتاب لایسعه امام مافیها من خرافات و اضالیل الا ان تحکم به ان متونها موضوعةواسانیدها مفتعلةمصنوعة.12
ذهبی چگونه ادعا میکند که همه روایات شیعه مخالف عقل و اصول دین و یا مخالف ادله ثابت شرعی است؟ زیرا حداکثر ده تا بیست درصد احادیث شیعه و سنی با هم تضاد معناییداشته باشند و هشتاد درصد دیگر قطعاً باهم هماهنگند این گونه نیست که در همه مسائل بین شیعه و سنی اختلاف باشد و همه احادیث شیعه و سنی با هم در تضاد باشند. جالب این است که ذهبی همه احادیث شیعه را به مخالفت با اصول و معقول! متهم میکند. به راستی وی همه احادیث شیعه را بررسی کرده است که چنین سخنی میگوید؟ یا عناد و نگرش عقیدتی او چنین سخنانی را بر زبان او جاری کرده است؟ ذهبی درباره حدیث شیعه میگوید اکثر این احادیث سند ندارند و بعد سخن الوشیعة فی نقد عقاید الشیعة به رأی تأیید گفتههای خودمیآورد.13 بهتر نبود وی برای اینکه ببیند احادیث شیعه سند دارد یا نه، به خود این کتابها مراجعه میکرد؟ در کتب حدیثی شیعه احادیث ضعیف و جود دارد. ولی تعداد این احادیث اندک است؛ اما در کتب حدیثی اهل سنّت احادیث ضعیف بسیاری وجود دارد.
ذهبی در معرفی مذهب شیعه میگوید: شیعه معتقد است که:«جل القرآن نازل فی شأن اهل البیت و اولیائهم و اعدائهم.»14 شاهدی که او برای این گفتار خود میآورد این حدیث است:«نزل القرآن أرباعا: ربع فینا، وربع فی عدونا، وربع سنن وأمثال وربع فرائض وأحکام، ولنا کرائم القرآن»15 اما در این روایات تعبیری به عنوان«جل القرآن» نیست. همچنین احتمالمیرود منظور از ربع در اینجا نه دقیقاً یک چهارم، بلکه به عنوان یک از چهار موضوع باشد. در عین حال اهل سنت هم چنین تأویلهایی دارند.
وأخرج ابن أبی حاتم والخطیب عن ابن عباس فی قوله(یوم تبیض وجوه) قال تبیض وجوهأهل السنة والجماعة وتسود وجوه أهل البدع.16
این حدیث بیشک ساختگی است، چون اختلافات فکری و مذهبی و کلامی بسیار اندک بود و در زمان ابنعباس اصطلاح اهل سنت و جماعت قطعاً رایج نبود و چون خلفا از نشر سنت به شدت جلوگیری میکردند و کسانی که بر سنت رسولالله تأکید میکردند اهلبیت رسولالله بود چنانکه حضرت علی(ع) فقط به دلیل نپذیرفتن سنت دیگران در کنار سنت رسولالله از خلافت کردن محروم شد و امام حسین(ع) هم در نامهاش به مصریان آمده است(وان ادعوهم الی کتاب الله و سنه نبیّه...) (تاریخ الامم و الملاکجلد 4، ص 266، محمد بن جریر حیدری، مدرسه اعلمی بیروت لبنان بدون تاریخ).
بنابراین ممکن نیست که ابنعباس این حدیث را گفته باشد. اصطلاح اهل سنت در قرن دوم بعد از نزاع مقتوله و محوتین پیدا شده است. درباره ابوبکر هم از اهل سنت روایات بسیار عجیب آمده است. عجلونی در کشف الخفاء میگوید:
وباب فضائل أبی بکر الصدیق رضی الله عنه أشهر المشهورات من الموضوعات کحدیث ان الله یتجلی للناس عامة ولأبی بکر خاصة وحدیث ما صب الله فی صدری شیئا الا وصببته فی صدر أبی بکر وحدیث کان صلی الله علیه وسلم إذا اشتاق إلی الجنة قبل شیبة أبی بکر وحدیث أنا وأبو بکر کفرسی رهان وحدیث أن الله لما اختار الأرواح اختار روح أبی بکر وأمثال هذا من المفتریات المعلوم بطلانها ببدیهة العقل..ومنها(الأحادیث المنکرة) ما أخرجه الخطیب بالاسناد إلی أبی هریرة قال:ناول النبی(ص) معاویة سهما فقال:خذ هذا السهم حتی تلقانی به فی الجنة... وهذه الأحادیث(المنکرة التی رواها أبو هریرة) کلها باطلة إجماعاً. کشف الخلفا و مزیل الالباس(ج2، ص419) 6 جلدی، اسماعیلبنمحمد اگر چنین اخباری در کتب اهل سنت هم موجود است، آیا دلیل این است که اهل سنت به این روایات عقیده دارند؟
ذهبی میگوید: شیعه در سنت امانتدار نیست و به سنت صحیح التزام ندارد. اما شیعه یکی از منابع فهم دین را سنت رسولالله(ص) میداند و اگر در موردی سنتی از رسولالله(ص) به طور صحیح ثابت باشد، خود را ملتزم به آن میشمارد؛ لکن درباره سنت رسولالله(ص) بین شیعه و اهل سنت یک اختلاف جدی وجود دارد. اهل سنت، سنت پیامبر را از صحابه احذ میکنند، ولی شیعه سنت پیامبر را از اهل بیت میگیرد واگر از صحابه موردی ثابت شود، به آن عملمیکند. برای رسیدنبه سنت پیامبر دو راه وجود دارد: طریق یا صحابه و یا راه اهل بیت رسولالله(ص). راه صحابه راهی نامطمئن است، چون هنگام وفات رسولالله(ص) عمر مانع وصیت آن حضرت شد و نگذاشت پیامبر وصیتی بکند، وی بعد از وفات پیامبر هم از نقل و نوشتن حدیث او ممانعتمیکرد. از این رو، اصحابی که از رسولالله(ص) حدیث نقل کرده باشند بسیار اندکاند. احادیثی نیز که به رسولالله(ص)منسوب است, بعد از گذشت صد سال از وفات آن حضرت جمعآوری شده است. اما اهل بیت و شیعه سنت رسولالله(ص) را از علی میگیرد که از نخستین روز بعثت پیامبر در خانه او بود و تا آخرین لحظه همه جا در کنار پیامبر ماند برخلاف صحابه که از نقل و نوشتن سنت رسولالله(ص) جلوگیری کردند، حضرت علی(ع) سنت رسولالله(ص) را نوشت وبسیاری را به خاطر سپرد. همچنین بر خلاف عمر و دیگر خلفا که مردم را از سؤال درباره مشکلات قرآن نهیمیکردند، علی آشکارا فریاد میکرد:«سلونی قبل ان تفقدونی» اهل سنت خود میپذیرند که علی کتابی داشته که در همه کتب اهل سنت از آن نقل شده است. بر طبق روایتی ابوبکر پانصد حدیث از رسولالله(ص) نوشته بود، ولی آنها را آتش زد. عمر هم در آغاز تصمیم داشت حدیث رسولالله(ص) را بنویسد، ولی از این کار منصرف شد. اما در همه منابع حدیثی معتبر اهل سنت هم چون صحیح بخاریروایت شده که علی صحیفهای داشته که در آن پاسخهای پیامبر به پرسشهای او موجود بوده است. بسیاری از مطالب این صحیفه در کتب اهل سنت نقل شده است. در روایات اهل بیت نیز از کتاب علی که جامعه نا میده میشده و در آن همه حلالها وحرامها نوشته بوده، سخن گفته شده است.17 این کتاب علاوه بر مطالبی بود که علی در سینه داشت. بنابراین، طریق اهل بیت راه مطمئنی به سنت رسولالله(ص) است و راه صحابه طریقی غیر مطمئن به شمار میآید.18
اشاعره و اهل حدیث عقل را حجت نمیدانند و حسن و قبح عقلی، یعنی حکم یقینی عقل، را نمیپذیرد، ولی در مواردی، حکم ظنی عقلی است که به تصریح قرآن«و ما لهم به من علم إن یتبعون إلا الظن وإن الظن لا یغنی من الحق شیئاً»(نجم: 28 ), حکم عقل ظنی را حجت میشمارند. عجیب این سخن است که ذهبی میگوید شیعه دلیلی عقلی را قبول ندارد؛ چون دلیل عقلی را شامل قیاس استحسان و مصالح مرسله نمیداند! وی این مطالب را گونهای بیان میکند که گویی این امور عقلی و از اصول مسلّم اسلامی است وشیعه چون این امور را قبول ندارد، مرتکب جرمی شده است، در حالی که برخی از مذاهب اهل سنت هم استحسان و مصالح مرسله و حتی قیاس را نپذیرفتهاند.
به عقیده ذهبی، شیعه اقرار به امامت امامان و التزام به محبت و موالات آنان و بغض مخالفشان را جز ایمان میداند و هر آیه مدح در قرآن را در باره امامان خود و هر آیه مذمت را در باره دشمنان آن میشمارد
و اعجب من ذالک انهم جعلوا لفظ الجلاله والاله والرب مراداً به الامام وکذالضمایر الراجعه الیه سبحانه وتأولوه ما اضاف الی الله الی نفسه من الاطاعه والرضاوالعنی والفقر مثلا بما یتعلق بالامام کاطاعته ورضاه وغناه وفقره الخ ویعدون ذلک من قبیل المجاز الشایع المعروف19
ذهبی این مطالب را به شیعه نسبت میدهد، ولی مدرکی برای این اتهام بزرگ معرفی نمیکند، اگر چنین چیزی در تفاسیر شیعه وجود میداشت حتماً ذهبی در نقل و معرفی آن کوتاهی نمیکرد. به راستی چرا چنین مطالبی در این کتاب راه یافته و هدف ذهبی از این مطالب چه بوده است؟
بعد از اینکه ذهبی سخنان خود را درباره شیعه به پایان میرساند، سخنان ابنقتیبه را در این باره شیعه میآورد:
والعجب من هذا ـ المتعزلة ـ تفسیرالروافض, للقرآن و یدعونه علی باطنه بما وقع الهم من الجفر..وهم اکثر اهل البدع اقترافاً و نحلا منهم قوم یقال لهم البیانیه ینسبون الی رجل یقال له بیان قال لهمالی اشاره الله تعالی«هذا بیان للناس وهدی وموعظة للمتقین» وهم اول من قال بخلق القرآن و منهم الخنافون و الشداخون و منهم الغراببیه وهم الذین ذکروا ان علیا اشبه بالنبی من غراب بالغراب فتغلظ الجبرییل علیه السلام حیث هبت الی علی فشبه به20
ابنقتیه در ادامه سخنانش به اینجا میرسد که در هیچ طایفهای مدعی نبوت پیدا نشده است، مگر در این طایفه، که عبداللهبنسبا مدعی نبوت شد و در هیچ طایفه ای مدعی ربوبیت پیدا نشد مگر در این طایفه مختار ثقفی خود را خدا میخواند.21
اینکه روافض باطن قرآن را از جفر به دست میآورند سخنی است که از جهل ابنقتیبه حکایت میکند؛ چون جفر محفظهای از پوست بوده که در آن کتاب علی و مصحف فاطمه نگهداری میشده است، نه اینکه حاوی باطن قرآن بوده باشد، کتابهای روایی و تفسیری شیعه موجود استمیتوان در آنها جستجو کرد که آیا چیزی به عنوان باطن قرآن و به نقل از جفر وجود دارد. این جانب تمام نرمافزارهای کتب حدیثی و تفسیری شیعه را جستجو کردم، حتی یک مورد ندیدم که مطلبی به جفر استناد داده شده باشد نه در کتب حدیثی و نه در کتب تفسیری و نه در کتب تاریخی و یا کلامی و یا فقهی.
اما به بیانیه و غرابیه دو طایفه از غلات بودهاند و از سخنانشان هم پیداست که نه به اسلام باور داشتهاند و نه به شیعه. البته اثبات اینکه این سخنان را واقعاً کسانی گفته است بغیر از ابنقتیه خود بسیار مشکل است . در میان اهل سنت هم چنین کسانی پیدا شدهاند با یزید بسطامی که میگفت: لیس فی جبنی الا الله و غلام محمد قادیانی پیشوری فرقه قادیانه در عصر جدید در پاکستان که تا چندین پیامبر داشتهاند و حالا هم پیامبر دارند. آیا این باعث سرزنش اهل سنت میشود!؟ اما این که شیعه اولین کسانی بودند که قائل به مخلوق بودن قرآن شدند، سخنی است کهکذب آن بر هر مطلع از تاریخ روشن است، امامان اهل بیت و کل شیعه کمتر در گیر این نزاع بیحاصل شدند و این نزاع بین معتزله و محدثین بود.22 معنا و مفهوم «خنافون» و «شداقون» را نیز خود ابنقتیه میداند و بس. و اما این نکته نیز که عبداللهبنسبا مدعی نبوت و مختار مدعی ربوبیت شده باشد، خود از دروغهایی است که فقط امثال ابن قتیبه میتوانند بسازند اصل وجود عبدللهبنسبا افسانه بوده است چه رسید به ا ینکه او مدعی نبوت شود. اینکه مختار خود را خدا خوانده باشد نیز فقط در سخنان ابنقتیبه آمده، کتابهای تاریخی از چنین چیزی سخن نگفتهاند. آری، چون مختار در مقابل سپاه یزید از کعبه دفاع کرد و انتقام ریحانه رسولالله(ص) را از قاتلان او گرفتمورد خشم وغضب عثمانیهایی همچون ابنقتیبه واقع شده است. اما تعجب از ذهبی است که چنین سخنان بی پایهای را در این کتاب نقل کرده است وی از ابنقتیبه نقل میکند که شیعیان این آیات را این گونه تفسیر میکنند: مقصود از بقره در آی «وإذ قال موسی لقومه إن الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة...»(بقره:67) عایشه است و مقصود از بعض در آیه«فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیی الله الموتی...»(بقره:73) طلحه و زبیرند، و مقصود از خمر و میسر در آیه«یا أیها الذین آمنوا إنما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون»(مائده:90) ابوبکر و عمرند، و مقصود از جبت و طاغوت در«ألم تر إلی الذین أوتوا نصیبا من الکتاب یؤمنون بالجبت والطاغوت ویقولون للذین کفروا هؤلاء أهدی من الذین آمنوا سبیلا»(نساء:51) معاویه و عمر و عاصند.ذهبی این سخن را از تأویل مختلف الحدیثابنقتیبه نقلمیکند. اما تفاسیر شیعه در دسترس استو در این تفاسیر چنین مطالبی موجود نیست. با بررسی این آیات در تمام نرم افزارهای تفسیری و حدیثی شیعه نه این مطالب و نه شاید این را نیافتم.معلوم نیست ابنقتیبه این مطالب را از کجا گرفته است. سخن ابنقتیبه که سخت معاند شیعه است، پذیرفته نیست. در کجا سخن دشمن درباره دشمن پذیرفته میشود البته در مورد جبت و طاغوت در برخی کتب روایی و یکی دو تفسیر روایاتی وجود دارد که منظور از فلان و فلان ـ بدون نام بردن از شخصیـ یاد کرده است.23 در این موارد نیز به نفرین حضرت علی(ع) به دو صنم قریش:«اللهم العن صنمی القریش» استناد شده، لکن همین هم مورد پذیرش مفسران شیعه نیست. تبیان شیخ طوسی که از کتب تفسیر قدیمی و معتبر شیعه است، پنچ قول در معنای این دو واژه نقل کرده، ولی اصلاً از اینکه مقصود از آن معاویه و عمرو عاص باشد سخنی نگفته است.24 همچنین مجمعالبیانو اکثر تفاسیر شیعی هم این سخن را نگفتهاند.بنابراین، انتساب این سخن نیز به شیعه صحیح نیست.
ذهبی اصرار عجیبی دارد که شیعه را تحت تأثیر معتزله بداند. وی در تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) را متأثر ازمعتزله میپندارد، زیرا در آن چون ختم به معنای ظاهری معنا نشده است
نجد ان المولف لایرتضی نسبه الختم الی الله علی ظاهره وتراه یتئاول هذا الختم بما یتعلق رأی المعتزله.
همچنین امالیسیدمرتضی را با اینکه کتاب حدیثی است، جزء تفاسیر معتزلهمیآورد، زیرا در آن از چند مسئله تفسیری که معتزله و شیعه در آنها هم عقیدهاند بیان شده است. ذهبی درباره شریف مرتضیمیگوید:
هذا و انا لانکاد نجد اثرا ظاهرا للتشیع فیمایراه الشریف المرتضی من الایات فی امالیه رغم انه من شیوخ الشیعه وعلمائهم.25
ویمیگوید سیدمرتضی جز تلاش برای اثبات اصول معتزله از کلام علی کاری نکرده است و این به نظر مصنف دلیل تشیع او نیست. در عین حال، متنی از شریف نقل میکند که در آن روایتی از امام رضا(ع) نقل شده است. هیچ معتزلی به روایت امام رضا به عنوان یک روایت استناد نمیکند. آیا این اثر تشیع سیدمرتضی نیست؟ ظاهرا ذهبی یا اطلاع نداشته و یا نخواسته به یاد بیاورد که بین سیدمرتضی و قاضی عبدالجبار درباره مطاعن عمر مناظره مکتوب مهمی وجود دارد که ابنابیالحدید گفتار طرفین را نقل و سخنان سیدمرتضی را نقد کرده است. آیا این دلیل تشیع سیدمرتضی نیست؟
ذهبی به شیعه نسبت میدهد که قرآن هفده هزار آیه داشت و اکنون تنها شش هزار آیه دارد.26 روایتی که در کافی در این باره آمده، چند ایراد دارد. اولاً: این روایت مرسل است و هیچ کس از علمای شیعه تمام احادیث کافی را صحیح نمیداند. ثانیاً: این روایت مخالف قرآن است که «إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون»(حجر: 9). احادیثی صحیح از امامان ما رسیده است که خبر مخالف قرآن باطل است و از امامان صادر نشده است. همه فقهای شیعه نیز در اصول فقه بر حجت نبودن خبر واحد به این حدیث تمسک کردهاند.27 ثالثاً این روایت مخالف سنت قطعی امامان است که قرآن را همین قرآن موجود دانستهاند. رابعاً: این روایت متروک علمای شیعه است و هیچ یک از علما و فقهای شیعه به این حدیث استناد نکردهاند، بلکه بر تحریف نشدن قرآن تأکید ورزیدهاند. شیخ مفید28 شیخ صدوق در اعتقادات29 و علامه امینی در الغدیر30 شیخ طوسی31 و طبرسی32 و همه علمای شیعه در عصر حاضر تحریف قرآن را رد کردهاند.33 اگر ملاک عقیده به تحریف قرآن وجود خبری را در کتب حدیثی بدانیم، در کتب حدیثی اهل سنت هم روایاتی از این دست فراوان است. سیوطی در الدرالمنثوراز ابنمردویه از عمربنالخطاب نقلمیکند که: قرآن یک میلیون و بیست و پنچ هزار حرف بود:
قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: القرآن ألف ألف حرف وسبعة وعشرون ألف حرف، فمن قرأه صابرا محتسبا فله بکل حرف زوجة من الحور العین.قال بعض العلماء هذا العدد باعتبار ما کان قرآنا ونسخ رسمه، وإلا فالموجود الآن لا یبلغ هذه العدة).34
اما قرآن موجود حدود سیصد هزار حرف است، اگر این حدیث صحیح باشد، قرآن باید هفتصد هزار حرف یعنی بیش از دو سوم خود را از دست داده باشد. همچنین حدیثی از ابوموسی اشعری نقل شده است که ما سورهای را میخواندیم که در اندازه و شدت مثل برائت بود و من آن را فراموش کردهام و سورهای میخواندیم که مثل مسبحات بود، ولی من از آن جز یک آیه به یاد ندارم.35 در کتب حدیثی اهل سنت نیز نقل شده است که عمر میگفت سوره احزاب به اندازه سوره بقره بوده است بنابراین نزدیک دویست آیه از آن حذف شده است.
من مسند عمر رضی الله عنه، عن حذیفة قال قال لی عمر بن الخطاب: کم تعدون سورة الأحزاب؟ قلت ثنتین أو ثلاثاً وسبعین، قال: إن کانت لتقارب سورة البقرة، وإن کان فیها لآیة الرجم.
أحمد حنبل36 و حاکم در هر دو مورد تصریح میکنند که(هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه)37 مثل این احادیث در کتب اهل سنت بسیار است، ولی وجود این اخبار دلیل به عقیده اهل سنت بر تحریف قرآن نیست. اگر در بین روایات شیعه هم چنین خبری باشد دلیل این نیست که شیعه به تحریف معتقد است. هیچ یک از علمای شیعه نگفته است که همه روایات کافی صحیح است بنابراین صرف، اینکه روایتی در کتاب کافیباشد، دلیل این نیست که این روایت عقیده شیعه است.
ذهبی درباره اتهام تحریف قرآن سخنان متضادی نقل کرده است. در آغاز جلد دوم، وقتی دیدگاه شیعه را درباره قرآن بررسیمیکند، این اعتقاد را به شیعیان نسبت میدهد که قرآن هفده هزار آیه داشت و اکنون شش هزار و اندی آیه دارد. باز در همین فصل در بحث «مخلصهم من تناقص اقوالهم فی التفسیر» به شیعه نسبتمیدهد که برای فرار از پاسخ به میگویند قرآن تحریف شده است. این در حالی است که خود ذهبی در بررسی تفسیر مجمعالبیانمتن سخن طبرسی را نقل کرده است. طبرسی تصریح میکند که هیچ کس از مسلمانان مدعی تحریف به زیاده در قرآن نشده است، اما برخی از اصحاب ما و حشویه از اهل سنت، قائل به این تحریف به نقصان شدهاند ولی مشهور بین شیعه این است که چیزی از قرآن کم نشده است.38 وقتی ذهبی در ص 118 جلد دوم درباره تفسیر فیضبحث میکند، این سخن وی را میآورد که آنچه از قرآن کم شده است مخل به مقصود نیست؛ چون یا از قبیل حذف نام علی و منافقان است و یا محذوف تفسیر بوده است نه متن قرآن. ذهبی خود تصریح میکند که فیض سخن تعدادی از عالمان شیعه رانقل کرده است که برخی تحریف را میپذیرند و برخی رد میکنند و هر کدام دلیل خود را دارند. این سخن حداقل حاکی از این است که همه شیعه قائل به تحریف قرآن نیست و آنان نیز که به تحریف متمایل شدهاند، در اعتبار این قرآن فعلی تردیدی ندارند. بنابراین چنین سخنی، که شیعه قائل به تحریف قرآن است، حداقل به طور مطلق صحیح نیست، زیرا بعضی از شیعه چنین سخنی گفتهاند و در روایات اهل سنت هم چنین چیزی وجود دارد.39
ذهبیمیگوید: شیعه همانند کلیسا در قرون وسطی رفتار میکنند:
کانهم یعتقدون ان مثل هذ الرابط لایکفی فی حمل الناسی علی ان یذهب مذهبهم هذا فحاولوا ان یحملوهم علیه من ناحیت العقیدﺓالارهاب الدینی الذی یشبه الرهاب الکنیسی العامه فی العصور المظلمه40
این از سخنانی است که باید به آن خندید. تاریخ تشیع برای همه روشن است بسیاری از شیعیان در جاهای دیگر، در حلب، عثمانی، لبنان، افغانستان، هند و ماورا النهر، مصر و در غرب آفریقا شکنجه و قتل عام شدهاند ولی معلوم نیست در کجا همانند ارباب کلیسا در قرون وسطا رفتار کردهاند.
ذهبیمیگوید: مذاهب اصولی و فقهی مفسران شیعه در تفسیرشان تأثیر میگزارد و آنان با تعصب از عقاید خود دفاع میکنند:
یمیلون القرآن نحو عقایدهم و بؤولونه حیث اهوائهم ومذاهبهم و هولاء لیس لهم فی تفسیر المذهبی مستند صحیح یستند الیه ولا دلیل مسلم یعتمدون علیه وانما هی اوهام نشأت عن سلطان العقیده الزائفه والخرافات صدرت عن قلوب عشش فیها الباطل وافرغ , فکان ماکان من خرافات وترهات41
حقیقت این است که اشعریها بیش از دیگران در دفاع عقاید از خود تعصب میورزند و همین مواردی که ذهبی در این کتاب ذکر کرده است، خود شاهد این مدعاست. البته دفاع از عقیده ویا استدلال بر آن بنفسه مذموم نیست. آنچه مذموم است این است که عقاید و باورهای خود را عین حق بدانیم. ذهبی نیز در این قسمت با اینکه دیگران را بسیار متهم کرده, خود سرآمد است. وی حتی مخالفت شیعه با مسائل بسیار کم اهمیتی چون مسح بر خفین و عدم جواز ازدواج با زن اهل کتاب را سند مخالفت شیعه با سنت صحیح معرفی کرده است!
ذهبی منابع تفسیر را در نزد شیعه این گونه معرفی میکند: 1ـ قرآنی که گردآوری و تأویل علی بود؛ 2ـ املای امیرالمؤمنین که شصت نوع از علوم قرآن در آن بود؛ 3ـ جامعه، کتابی که طول آن هفتاد ذرع بوده است؛ 4ـ جفر؛ 5ـ مصحف فاطمه.
وهذه هی اهم الاشیاءالتی یستند الیها الامامیه الاثنی عشریه فی تفسیرهم لکتاب الله و هی کلها اوهام واباطیل لاثبوت لها الا فی عقول الشیعه42
این سخن به هیچ وجه صحیح نیست هم تفاسیری شیعه مثل مجمع و تبیانصافی و کنزالدقایق از شعر عربی و روایات اهل سنت و تفاسیر صحابه و تابعین به همراه روایات اهلبیت فراوان بهره گرفتهاند و هیچ تفسیری مستقیماً از این منابع که ذهبی بر شمرده استفاده نکرده است. در بررسی نرم افزارهای تفاسیر شیعه معلوم شد فقط به تعداد انگشتان دست از کتاب علی و مصحف فاطمه مطلب نقل شده، اما از جفر چیزی نقل نشده است. تفاسیر شیعه در دسترس است و ذهبی خود آنها را دیده است. آری، در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که این نوشتهها در صدر اسلام در اختیار امامان اهلبیت بوده و امامان از آنها بهره برده است.اما درباره این که منابع تفسیر شیعه این نگاشتهها باشد و مفسران به آنها استناد کرده باشد، دلیلی وجود ندارد. البته اصل وجود این کتاب در وایاتی آمده است. اما آیا واقعاً این نکته مشکلی به وجود میآورد؟ شواهد زیادی وجود دارد که چنین مجموعههایی وجود داشتهاند. اما ذهبی به خود زحمت نداده است که در این مورد به کتب روایی و کتاب شناسی شیعه مراجعه کند و گرنه دچار چنین اشتباهی نمیشد جامعه کتابی به املای رسول(ص) و خط علی(ع) است، نه این که جامعه چیزی باشد و املای رسولالله(ص) چیزی دیگر، دو کتاب نیست یک کتاب جامعه همان کتاب امیر المؤمنین است،جفر نیز کتابی نبوده، بلکه محفظهای از پوست بوده که کتاب علی و مصحف فاطمه در آن نگهداری میشده است. در بعضی روایات دو جفر وجود دارد: جفر احمر که محفظه سلاح رسولالله(ص) بوده و جفر ابیض که محفظه نوشته بوده است.
وأما الجفر الاحمر فوعاء فیه سلاح رسول الله صلی الله علیه وآله ولن یظهر حتی یقوم قائمنا أهل البیت، وأما الجفر الابیض فوعاء فمه توراة موسی وإنجیل عیسی وزبور داود وکتب الله الاولی، وأما مصحف فاطمة علیها السلام ففیه ما یکون من حادث وأسماء کل من یملک إلی أن تقوم الساعة، وأما الجامعة فهی کتاب طوله سبعون ذراعا، املاء رسول الله صلی الله علیه وآله من فلق فیه وخط علی بن أبی طالب علیه السلام بیده، فیه ـ والله ـ جمیع م
یحتاج الناس إلیه إلی یوم القیامة، حتی ان فیه أرش الخدش والجلدة ونصف الجلدة43
وأهوی بیده إلی صدره: إن عندنا سلاح رسول الله(صلی الله علیه وآله) وسیفه ودرعه وعندنا والله مصحف فاطمة ما فیه آیة من کتاب الله وإنه لاملاء رسول الله(صلی الله علیه وآله) وخطه علی(علیه السلام) بیده، والجفر وما یدرون ما هو؟ مسک شاة أو مسک بعیر.44
وأما قوله: فی الجفر، فانما هو جلد ثور مذبوح کالجراب فیه کتب وعلم ما یحتاج الناس إلیه إلی یوم القیامة من حلال وحرام إملاء رسول الله(صلی الله علیه وآله) وخط علی(علیه السلام) بیده، وفیه مصحف فاطمة(علیها السلام) ما فیه آیة من القرآن، وإن عندی خاتم رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) ودرعه45
در آن زمان محفظههایی از پوست حیوانات مرسوم بوده و کاملاً معقول و منطقی است. و هیچ استبعادی هم ندارد. سخنانی که ذهبی از ابنخلدون و ابنقتیبه نقل کرده کاملاً بی پایه است ذهبی میگوید یکی از منابع تفسیر در نزد امامیه جفر است، اما این ناشی از جهل و عناد اوست و گرنه خود او حدود سیزده تفسیر شیعی را بررسی کرده و در هیچ موردی استناد به جفر نیافته است. ذهبی درباره جفر نظر اعیانالشیعهو نظر ابنخلدون را نقل میکند ولی هر دو را نمیپذیرد، بلکه نظر ابنقتیبه را میپذیرد و چون به شعری منسوب به هارون بنسعدعجلی که در آن سخت به شیعه حمله شده است، همه آن را نقل میکند46
اما مصحف فاطمه، بر طبق آنچه در روایات اهل بیت آمده، کتابی بوده که اخبار غیبی در آن وجود داشته و از آیات قرآن و یا تفسیر قرآن در آن مطلبی نبوده است:
عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: مصحف فاطمة(علیها السلام) ما فیه شئ من کتاب الله وإنما هو شئ القی علیها بعد موت أبیها صلوات الله علیها47
عن الولید بن صبیح قال: قال لی أبو عبدالله(علیه السلام): یا ولید إنی نظرت فی مصحف فاطمة علیها السلام قبیل فلم أجد لبنی فلان فیها إلا کغبار النعل48
ومن الکتب:«مصحف فاطمة»، وهو کتاب أملاه جبرئیل بعد وفاة رسول الله(ص)، وکتبه علی(ع)، وورد فی حقه ووصفه أخبار کثیرة، فقلت: وما مصحف فاطمة؟ فقال: إن الله تبارک وتعالی لما قبض نبیه دخل علی فاطمة(من وفاته) من الحزن مالا یعلمه إلا الله عزوجل، فأرسل إلیها ملکا یسلی عنها غمها ویحدثها، فشکت ذلک إلی أمیرالمؤمنین(علیه السلام)، فقال(لها) إذا أحسست بذلک فسمعت الصوت فقولی، فأعلمته، فجعل یکتب کل ما یسمع، حتی أثبت من ذلک مصحفا.قال، ثم قال:أما إنه لیس فیه(من) الحلال والحرام، ولکن فیه علم ما یکون49
با توجه به این روایات به خوبی معلوم میشود که در مصحف فاطمه چیزی درباره تفسیر نبوده است. اینکه ذهبی میگوید مصحف فاطمه از منابع تفسیری امامیه است، کذب محض است. در نرمافزارهای منابع حدیثی و تفسیری شیعه موردی که به مطلبی از مصحف فاطمه در تفسیر قرآن استناد شده باشد نیافتم. ذهبی هم شاهدی بر اینکه به مصحف فاطمه استناد شده باشد نمیآورد. موارد بسیار محدودی در احادیث به مصحف فاطمه استناد شده که باز هم در امور غیبی است، نه در تفسیر قرآن و یا بیان احکام.
درباره کتاب علی نیز روایات متعدی در صحاح اهل سنت و دیگر کتب تاریخی و حدیثی آنان آمده است امادرباره اینکه چه مطالبی در این کتاب بوده روایات مختلفاند و نوعی بیان اجمالی دارند، مطالبی از کتاب علی در همه صحاح اهل سنت نقل شده است، بخاری نیز در ابواب مختلف صحیحخود به مطالب این کتاب استناد کرده است. من در اینجا متن فتح الباریکه شرح صحیح بخاری است میآورم که در این باره تحلیل خوبی دارد:
ووقع للمصنف ومسلم من طریق یزید التمیمی عن علی قال ما عندنا شئ نقرأه الا کتاب الله وهذه الصحیفة فإذا فیها المدینة حرم الحدیث ولمسلم عن أبی الطفیل عن علیما خصنا رسول الله صلی الله علیه وسلم بشئ لم یعم به الناس کافة الا ما فی قراب سیفی هذا واخرج صحیفة مکتوبة فیها لعن الله من ذبح لغیر الله الحدیث وللنسائی من طریق الأشتر وغیره عن علی فإذا فیها المؤمنون تتکافأ دماؤهم یسعی بذمتهم ادناهم الحدیث ولأحمد من طریق طارق بن شهاب فیها فرائض الصدقة والجمع بین هذه الأحادیث أن الصحیفة کانت واحدة وکان جمیع ذلک مکتوبا فیها بن فنقل کل واحد من الرواة عنه ما حفظه والله أعلم.50
این سخن تصریح میکند که راویان همه مطالب این کتالب را حفظ نکردهاند. حضرت علی(ع) نیز متن این روایات را نقل نکرده بلکه فقط موضوعات این روایات را بیان نموده است ابنحجر در جای دیگر فتح الباریروایتی به عنوان ما «بینالدفتین» و یا «لوحین» میآورد:
عن عبدالعزیزبن رفیع فی روایة علی بن المدینی عن سفیان حدثنا عبد العزیز أخرجه أبو نعیم فی المستخرج قوله دخلت أنا وشداد بن معقل عن عبد الله بن مسعود حدیثا غیر هذا قوله اترک النبی صلی الله علیه وسلم من شئ فی روایة الاسماعیلی شیئا سوی القرآن قوله إلا ما بین الدفتین بالفاء تثنیة دقة بفتح أوله وهو اللوح51
این حدیث تصریح میکند که این کتاب بوده است. وی در جای دیگر نیز میگوید:
من حدیث محمد بن الحنفیة أن أباه علی بن أبی طالب أرسله إلی عثمان بصحیفةفیها فرائض الصدقة فان روایة طارق بن شهاب عن علی فی نحو حدیث الباب عند أحمد أنه کان فی صحیفته فرائض الصدقة52
با جست و جویی که در کتب حدیثی و تفسیری شیعه انجام دادم، چند روایات یافتم که ائمه مطلبی را به استناد این کتاب نقل کردهاند احکام تفسیر خوردن مال یتیم،53 نحوه حد زدن باشلاق،54 معرفی گناهان کبیره،55 ذبح حیوان56 تفسیر آیه«وما علمتم من الجوارح مکلبین قال هی الکلاب»57 تفسیر آیه«أن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین.»58و تعدی بر روز سبت،59 مطالبی است که به استناد این کتاب نقل شده است.
ذهبیمیگوید: شیعیان بسیار حریصند که بین معنای ظاهر و باطن قرآن جمع کنند. سپس این آیه را مثال میزند:
مثل الجنة التی وعد المتقون فیها أنهار من ماء غیر آسن وأنهار من لبن لم یتغیر طعمه وأنهار من خمر لذة للشاربین وأنهار من عسل مصفی ولهم فیها من کل الثمرات ومغفرة من ربهم کمن هو خالد فی النار وسقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم(محمد:15)
وی میگوید: به عقیده شیعه هم ظاهر این آیه و هم باطن آن که علوم ائمه است، مراد است.60 ذهبی مشخص نکرده که در کدام کتاب شیعه چنین چیزی آمده است. این جانب با بررسی تفاسیر شیعه، هیج تفسیری را نیافتم که چنین تفسیر از آیه کرده باشد. البته اصل این نیز که مفسر بکوشد بین معنای ظاهر قرآن با معنای باطن آن ربط و پیوندی بیابد هیچ ایرادی ندارد.
ذهبی در بررسی اکثر تفاسیر شیعه، در موارد متعددی بر صرف آیات عتاب از ظاهر آنها خرده گرفته است. مثلاً در«عبس و تولی آن جائه الاعمی» مفسران شیعه این خطاب متوجه پیامبر نمیدانند ذهبی این کار را صرف آیات عتاب از ظاهر آنها میداند61 همچنین شیعه معتقد است آیات«ولولا أن ثبتناک لقد کدت ترکن إلیهم شیئا قلیلاً»، «إذاً لاذقناک ضعف الحیاة وضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا»(إسراء:74ـ 75) عتاب به پیامبر نیست، ذهبی بسیار ناراحت است که چرا شیعه این عتاب را به پیامبر نمیداند.62
به نظرمیرسد ذهبی به دنبال مدرک اتهام بوده است و این از سخنان او در معرفی مرآت الانوار ومشکات الاسرار به خوبی پیداست. وقتی وی به معرفی این کتاب بسیار ناشناخته و غیرمعروف بین شیعیان میرسد، چنان ذوق زده میشودکه میگوید:
هذ التفسیر یعد فی الحقیقه مرجعاً مهم من مراجع التفسیر عند الامامیه و اصلا لابد من قرائته لمن یزید ان یطلع علی مدی تأثیر عقیدﺓصاحبه ومن علی شاکلته فی فهمه لکتاب الله و تنزیله لنصوصه علی وفق میوله المذهبیه وهواه الشیعی.
اما با این ذوق زدگی, ذهبی، خود، این تفسیر را ندیده است. لذا میگوید: ولی اصل این تفسیر را در کتابخانههای مصر نیافتم. اگر مییافتم بهترین مرجع برای تصویر معالم تفسیر در نزد شیعیان بود. پس از آن خود میپرسد که ما چگونه حکم نمودیم که این تفسیر از مراجعی مهم تفسیر شیعی است؟ آیا این از قبیل حکم بر جهل خود نیست؟ ذهبی میگوید اگر به این کتاب دست نیافتیم، لکن به آنچه عوض کتاب است دست یافتیم و آن مقدمه این تفسیر است. مقدمه را در دار الکتاب مصر یافتم که روش صاحب خود و آرای او را در فهم خود توضیح میدهد.63
ذهبی24صفحه را به معرفی این کتاب اختصاص داده است؛ کتابی که شاید از هزار عالم شیعی یک نفر از نام آن و نام نویسنده آن اطلاعی نداشته باشد جالب اینجاست که این کتاب از بس ناشناخته است سه نام دارد. ذهبی این تفسیر را به کازرونی نسبت داده ولی این تفسیر در تهران به نام مقدمه برهانچاپ شده است. علامه طهرانی نیز این کتاب را از ابیالحسن فتونی نباطی عاملی اصفهانی غروی میداند که پسر خواهر امیر محمد صالح خاتونآبادی، داماد علامه مجلسی، بوده است. طبق گفته علامه طهرانی در الذریعهاین تفسیر, تفسیر روایی ناتمامی است که در یک نسخه تا اواسط سوره بقره و در نسخه دیگر تا آیه چهارم سوره نساء تمام میشود. آیا چنین تفسیری میتواند از مراجع مهم تفسیر شیعه باشد؟
ذهبی علل ضعف تفسیر مأثور یا تفسیر نقلی را سه چیزی میداند: وضع احادیث؛ اسرائلیات؛ حذف اسناد. وی آغاز ظهور وضع را سال 41 هجری میداند، اما وضع را به شیعه و خوارج نسبت میدهد:
و کان مبدءظهور الوضع فی سنة احدی واربعین من الهجره حین اختلف المسلمون سیاسیا وتفرقوا الی شیعه وخوارج و جمهورووجد من اهل البدع و الاهواء من روّجوا لبدعهم و تعصبوا لاهوائهم.... ویرجع الوضع فی التفسیر الی اسباب متعدده منه التعصبالمذهبی فان من افتراق الامه الی شیعته تطرفوا فی حب علی وخوارج انصرفوا عنه ونا صبوه العداء و جمهور المسلمین وقفوا بجابب هاتین الطایفتین بدون ای یمسهم شیء من ابتداعهم التشیع و الخروج جعل کل طایفه من هذاه الطوایف تحاول بکل جهودها ان تؤید مذهبها بشیء من القرآن فنسب الشیعه الی النبی والی علی وغیره اقوالاً کثیره فی التفسیر64
ویمیگوید که بعد از این سال، مسلمانان سه دسته شدند: شیعه و خوارج که برای دفاع از عقاید خود مجبور به وضع شدند و جمهور مسلمانان که به بدعت تشیع و خروج گرفتار نیامدند. اما شیعه از سال41ق تا شهادت امام حسین(ع)، یعنی سال61ق، هیچ گونه فعالیت تبلیغی نداشته است و هیچ گونه شاهدی هم که دال بر وضع حدیث از طرف شیعه در این زمان باشد, موجود نیست؛ رؤسای شیعه در این عصر همه مسائیوتابعی بودند ابن عباس, حجربن عدی, عمرو بن حمق خزاعی، سلیمان بن صرد, جابر بن عبدالله انصاری, همه اصحاب پیامبر بودند و یا هم چون سعید بن جبیر از تابعان به شمار میآمدند. در کتب حدیثی اهل سنت، روایات زیادی درباره فضایل عثمان و معاویه و مساوی علی وجود دارد که به دستور معاویه وضع شده است. ذهبی در این قسمت قطعاً تحت تأثیر عقیده مذهبی نه از روی تحقیق چنین سخنی گفته است. این سخن ذهبی که بعد از سال چهل وضع حدیث شروع شد تا حدودی صحیح است، ولی اینکه وضع حدیث را به شیعه نسبت میدهد صحیح نیست. تا قبل از قتل عثمان نه زمینهای برای وضع حدیث میسر بود و نه نیاز به این کار وجود داشت، اما بعد از قتل عثمان دو گروه در برابر هم قرار گرفتند، انصار یعنی مردم مدینه و بیشتر صحابه پیامبر با علی بیعت کردند؛ سران قریش همچون زبیر، طلحه، عائشه؛ مروان و والیان عثمان نیز به همراه تعدادی از مردم بصره پرچم مخالفت با علی را برداشتند و جنگ جمل را به راه انداختند. بعد از شکست این عده باقی مانده طرفداران آنان در کنار معاویه جمع شدند و جنگ صفین را به راه انداختند. در اینکه علی قاتل عثمان نبود کسی تردید ندارد. همچنین همه اتفاق دارند در این که عایشه و طلحه مردم را به شورش و کشتن عثمان تشویق کردند. عایشه از خلافت علی ناراضی بود و زبیر وطلحه و معاویه خواهان خلافت بودند همه اهل سنت قبول دارند که کار عایشه و زبیر و طلحه و معاویه در جنگیدن با علی خطا بوده است، لکن چنین توجیه میکنند که آنان اجتهاد کردند و در اجتهادشان خطا نمودند لذا گناهکار نیستند.
شیعه با وجود بیعت صحابه با او و همراهی آنان با علی در جنگ جمل و صفین دلیلی برای جعل حدیث نداشت؛ اما طرفداران عایشه و زبیر و طلحه ومعاویه برای موجه جلوه دادن شورش خود و ایجاد اختلاف بین مسلمانان به وضع حدیث نیاز داشتند. طرفداران عثمان نیز برای مظلوم نمایی و بیگناه جلوه دادن عثمان نیازمند به وضع حدیث بودند. بعد از تحکیم و بعد از شهادت حضرت علی، معاویه و طرفداران او نیز به وضع حدیث برای اثبات مشروعیت خلافت خود نیاز داشتند چون پدر و مادر معاویه از دشمنان دین خدا و پیشوای مشرکان قریش بودند و اسلامشان هم از روی اکراه بود.برای مسلمانان مشکل بود که با وجود یاران پیامبر چنین کسی به خلافت برسد. احادیثی که در کتب اهل سنت آمده شاهد این سخن است که نخستین واضعان حدیث طرفداران معاویه بودند نه شیعیان. به نقل ابی الحدید، معاویة به سمرةبن جندب صد هزار درهم داد تا روایتی بسازد که آیه«ومن الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا ویشهد الله علی ما فی قلبه وهو ألد الخصام وإذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنسل والله لا یحب الفساد» درباره علی و آیه،«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»درباره ابن ملجم نازل شده است ولی سمره، او قبول نکرد. معاویه دویست هزار درهم داد، اما او باز هم قبول نکرد ولی وقتی معاویه سیصد هزار درهم داد سمره پذیرفت چنین حدیثی وضع کند. در همه منابع تاریخی نقل شده است که بنیأمیه از إظهار فضائل علی(ع)، منع میکردند و راویفضایل آن حضرت را مجازات مینمودند65 به غیر از معاویه کعب الاحبار و ابوهریره هم از کسانی بودند که حدیث وضع میکردند از حضرت علی روایت شده است که کعب بسیار دروغگوست66 ابوهریره را دروغگوترین مردم بر رسولالله(ص)میدانستند.67 ابنابی الحدید درباره کسانی که حدیث وضعمیکردندمیگوید:
أن معاویة وضع قوما من الصحابة وقوما من التابعین علی روایة أخبار قبیحة فی علی علیه السلام، تقتضی الطعن فیه والبراءة منه، وجعل لهم علی ذلک جعلا یرغب فی مثله، فاختلقوا ما أرضاه، منهم أبو هریرة وعمرو بن العاص والمغیرة بن شعبة، ومن التابعین عروة بن الزبیر.. زعم عروة أن عائشة حدثته، قالت: کنت عند النبی صلی الله علیه وسلم إذ أقبل العباس وعلی، فقال:(یا عائشة، إن سرک أن تنظری إلی رجلین من أهل النار فانظری إلی هذین قد طلعا)، فنظرت، فإذا العباس وعلی بن أبی طالب. وأما عمرو بن العاص، فروی عنه الحدیث الذی أخرجه البخاری ومسلم فی صحیحیهما مسندا متصلا بعمرو بن العاص، قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول:(إن آل أبی طالب لیسوا لی بأولیاء إنما ولیی الله وصالح المؤمنین). وأما أبو هریرة، فروی عنه الحدیث الذی معناه أن علیا علیه السلام خطب ابنة أبی جهل فی حیاة رسول الله صلی الله علیه وسلم، فأسخطه، فخطب علی المنبر، وقال: لاها الله ! لا تجتمع ابنة ولی الله وابنة عدو الله أبی جهل! إن فاطمة بضعة68
به جرئتمیتوان گفت که تا زمان شهادت حسینبنعلی و حتی زمان وفات ابنعباس، وضع حدیث در بین شیعه وجود نداشته است. بعد از ظهور غالیان که بعد از شکست مختار بود، روایاتی توسط جریان غالیان وضع شد که به نام شیعه منتسب بودند. تا این وقت بنی امیه احادیث فراوانی وضع کرده بودند این بیانصافی است که ذهبی اصلاً از معاویه و بنیامیه و قصه گویان و احبار یهودی در زمینه وضع حدیث نامی نمیبرد هم اکنون احادیثی بسیاری در کتب اهل سنت هست که ساخته بنیامیه است. از جمله این احادیث فضایل روز عاشورا و فضایل ابوبکر و عمر وعثمان و معاویه است.ذهبی با اینکه شیعه را متهم میکند، ولی حدیثی نمیآورد که بتواند ثابت کند شیعه در آن هنگام حدیث وضع کرده است. ما چند نمونه از احادیثی را که در کتب اهل سنت هست و به اعتراف اهل سنت جعل شده است نقل میکنیم تا روشن شود که اهل سنت هم برای تأیید عقاید خود احادیث فراوانی وضع کردهاند. أبی هریره روایت میکند: «تباشرت الملائکة یوم بدر، فقالوا أما ترون الصدیق مع رسول الله فی العریش».در روایت دیگری خطیب از ابن عباس ازپیامبر نقلمیکند:«هبط علیجبریل علیه السلام وعلیه طنفسة وهو یتخلل، فقلت له یا جبریل ما هذا؟ قال: إن الله تعالی أمر الملائکة أن تتخلل فی السماء کتخلل أبی بکر فی الارض» این حدیث در حالی نقل میشود که ابنعباس هنگام وفات پیامبر دوازده سال بیش نداشت. أبویعلی از أبی هریره، نقل میکند که:« قال رسول الله: عرج بی إلی السماء فما مررت بسماء إلا وجدت فیها اسمی محمد رسول الله وأبو بکر الصدیق خلفی»69 درباره عایشه هم روایاتی زیادی وضع شده است:« فضل عائشة علی النساء کفضل الثرید علی سائر الطعام» در حدیثی دیگر آمده است که جبریل عکس عایشه را برای رسولالله(ص) آورد و گفت:«هذه زوجتک فی الدنیا والآخرة» در حدیث دیگری آمده است:«خذوا نصف دینکم عن هذه الحمیراء وفی روایةخذوا شطر دینکم» درباره معاویه حدیثی جعل کردهاند:«اللهم اجعله هادیا مهدیا» این حدیث در صحیح ترمذیهم آمده است در حدیث دیگری آمده است:«اللهم علمه الکتاب والحساب وقه العذاب وأدخله الجنة.» این درحالی است که إسحاق ابن راهویه استاد بخاریمیگوید: «إنه لم یصح فیفضائل معاویة شئ» درباره شام وبیتالمقدس هم فضایل بسیاری وارد شده است:«أنها أرض المحشر والمنشر وأرض الابدال... أن نزول عیسی سیکون بهذه الارض» از کعب الاحبارروایت شده است:«أهل الشام سیف من سیوف الله ینتقم الله بهم»70 اینکه ذهبی در اینجا گفته است وضع حدیث فقط توسط اهل بدعت صورت گرفته باز هم صحیح نیست. به تصریح محققان حدیثهای بسیاری توسط واعظان که به قصاص مشهور بوده است صورت گرفته است
روی مسلم فی کتابه عن یحیی بن سعید القطان قال: لم نر الصالحین فی شئ أکذب منهم فی الحدیث ـ وفی روایة ـ لم نر أهل الخیر فی شئ أکذب منهم فی الحدیث، یعنی أنه ـ کما قال مسلم: یجری علی لسانهم ولا یتعمدون الکذب. وروی مسلم عن أبی الزناد قال: أدرکت بالمدینة مائة کلهم مأمون، ما یؤخذ عنهم الحدیث. قال الحافظ ابن حجر وقد اغتر قوم من الجهلة فوضعوا أحادیث الترغیب والترهیب وقالوا: نحن لم نکذب علیه، بل فعلنا ذلک لتأیید شریعته.71
1.کتابالتفسیر والمفسرون فی ثوبه القشیب، اثرآیتالله معرفت، در حقیقت ناظر به مطالب این کتاب و نوعی پاسخ به اشتباهات آن است. کتابهایی که درباره مباحث قرآنی در این چند سال اخیر نوشته شدهاند به این کتاب بسیار استناد شده است.
2.التفسروالمفسرون،ج2، ص8، دکتر محمدحسین ذهبی، التفسیر والمفسرون چاپ هفتم2000.
3. ابن حزم گفته است: الصحابة کلهم من أهل الجنه قطعا (الإصابة، ج1،ص19)؛ نووی هم گفته است: الصحابه الهم عدول من لا بس الفبنه و غیرهم (التقریب).بعضی هم چون ابن حجر العسقلانی، (الإصابة، ج1، ص17و18)؛ و ابن عبدالبر القرطبی. ادعای اجماع بر عدالت صحابه کردهاند(الإستیعاب) و قال الغزالی: الذی علیه سلف الأمة و جماهیر الخلف أن عدالتهم معلومة بتعدیل الله عزوجل إیاهم و ثنائه علیهم فی کتابه، فهو معتقدنا فیهم إلا أن یثبت بطریق قاطع ارتکاب واحد لفسق مع علمه به، وذلک مما لا یثبت، فلا حاجة لهم إلی التعدیل (مجله تراثنا، ج14ـ مؤسسة آلالبیت ص140).
4.القول المختصر فیعلامات مهدی المنتظر، ص109، احمد ابن الهیثمی، تحقیق الشیخ عبدالکریم العقیی، مؤسسه المصطفی لاحیاء ثرات اهلالبیت، چاپ 1419.
5. برای اطلاع بیشتر از دید فقهای شیعه درباره تقیه ر.ک. رساله شیخ مرضی،درباره تقیّه
6. البخاری محمدبن اسماعیل، صحیحالبخاری، ج 8، ص49.
7.ورودی عبد الرزاق فی المصنف، ج4، ص47، عن میمون بن مهران قال دخلت علی ابن عمر أنا و شیخ أکبر منی، قال حسبت أنه قال ابن المسیب، فسألته عن الصدقة أدفعها الی الأمراء؟ فقال نعم، قلت و إن اشترول به الفهود و البیزان(الصقور)؟! قال نعم.
8. المبسوط،ج24، ص45.
9. التفسیر و المسفرون، ج2، ص29.
10. همان. ج2، ص21.
11. همان، ج2، ص32.
12. همان. ج2، ص31.
13. همان.
14.التفسیر و المفسرون، ج2، ص115 ـ 116.
15. بحارالانوار، ج24، ص305، این حدیث در شواهد التنزیلحسکانی از اصبغ ابن نباته از حضرت علی(ع) هم نقل شده است.
16. فتح القدیر للشوکانی،ج1، ص518.
17. الارشاد، الشیخ المفید، ج2،ص186.
18. برای اطلاع از نحوه وشرایط تدوین سنت رسول لله(ص) به کتاب ارزشمند اضواء علی سنة المحمدیه و شیخ المضیره ابوهریرهکه هر دو کتاب از شیخ محمود ابوریه مصری است مراجعه شود
19. التفسیر و المفسرون، ج2، ص27.
20. تأویل مختلف الحدیث،ص84 ـ 88.
21. همان.
22: قلت للرضا(علیهالسلام): یابن رسول الله، أخبرنی عن القرآن، أخالق أو مخلوق؟ فقال: لیس بخالق ولا مخلوق، ولکنه کلام الله. عن الریان بن الصلت، قال: قلت للرضا(علیهالسلام): ما تقول فی القرآن؟ فقال: کلام الله، لا تتجاوزه، ولا تطلبوا الهدی فی غیره فتظلوا محمد بن عیسی بن عبید الیقطینی، قال: کتب علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا(علیهمالسلام) إلی بعض شیعته ببغداد: بسم الله الرحمن الرحیم، عصمنا الله وإیاک من الفتنة، فإن یفعل فأعظم بها نعمة ! وإلا یفعل فهی الهلکة، نحن نری أن الجدال فی القرآن بدعة اشترک فیها السائل والمجیب، فتعاطی السائل ما لیس له، وتکلف المجیب ما لیس علیه، ولیس الخالق إلا الله، وما سواه مخلوق، والقرآن کلام الله، لا تجعل له اسما من عندک فتکون من الضالین، جعلنا الله وإیاک من الذین یخشون ربهم ـ الـامالی ـ شیخ صدوق، ص639، این سخنان در زمانی گفته شده است که اوج نزاع خلق قرآن بود که منجر به ماجرای محنت شد و پیامدهای بسیار ناگواری برای امت اسلامی در برداشت و افراط در عقل گرای اساس عقل گرایی را با چالش همیشگی مواجه کرد در این زمان امام رضا(ع) شیعیان را از وارد شدن دراین نزاع بیحاصل منع کرده است. از امام صادق(ع) هم روایاتی وارد شده است که قرآن نه خالق است و نه مخلوق بلکه کلام خداوند است.
23. مستدرک سفینةالبحار، شیخ علی نمازی ،ج2، ص6.
24. التبیان، الشیخ الطوسی، ج3، ص223.
25. التفسیر و المفسرون، ج2، ص301.
26. همان، ج2، ص24.
27. اجماع الامة فإنهم مطبقون علی أن کل ما خالف الکتاب والسنة فهو باطل؛ الفصول المختارة ـ الشیخ المفید، ص177، کل خبر یخالف ما ذکرت فی التوحید فهو موضوع مخترع وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو باطل وان وجد فی کتاب علمائنا فهو مدلس لاعتقادات ـ الشیخ المفید، ص22.
28. مسارالشیعة للمفید، ج7، ص81.
29. کتاب الاعتقاد، ص63.
30. الغدیر، امینی،ج3، ص308.
31. التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص3.
32. مجمع البیان للطبرسی، ج1، ص43؛ و المیزانللطباطبائی ج12، ص108.
33. برای اطلاع از نظر علماء شیعه در اینباره ر. ک. قرآن پژوهی, تحریف ناپذیری قرآن, ج1، ص481، سلامة القرآن من التحریف، صیانة القرآن من التحریف.
34. الدر المنثور،ج6، ص422، و هیثمی فی مجمع الزوائد، ج7، ص163؛ معجم أوسط و کنز العمال، ج1، ص517 و541.
35. صحیح مسلم،مجلد 3، ص100، ان أبا موسی الأشعری بعث إلی قراء البصرة وکانوا ثلاثمائة رجل فقال من جملة ما قال: وان کنا نقرأ سورة کنا نشبهها فی الطول والشدة ببراءة فأنسیتها غیر انی حفظت ( لو کان لابن آدم وادیان من مال لابتغی ودایا ثالثا ولا یملأ جوف ابن آدم الا التراب ). وکنا نقرا سورة فأنسیتها غیر انی حفظت منها ( یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهادة فی أعناقکم فتسألون عنها یوم القیامة.
36. مسند، ج 5، ص132.
37. مستدرک حاکم، ج2، ص415، وج4، ص359.
38. التفسیر و المفسرون، ج2، ص77.
39. برای آشنایی بیشتر با نظر علماء شیعه در این باره به ر.ک. به قرآن پژوهی،بهاء الدین خرمشاهی، ج1، ص481؛ مقاله تحریف ناپذیری قرآن و تدوین القرآن شیخ علی کورانی.
40. التفسیر و المفسرون، ص23.
41. همان، ج2، ص14.
42. همان، ج2، ص16.
43. الارشاد ـ الشیخ المفید، ج2، ص186.
44. بحار الانوارـ العلامة المجلسی، ج26، ص40.
45. همان، ج26، ص42 ـ43.
46. التفسیر و المفسرون، ج2، ص16.
47. بحارالانوار، ج26، ص48.
48. همان.
49.مرآة الکتب، التبریزیص41.
50. ونقل البخاری ومسلم فی صحیحیهما أحادیث کثیرة بمتون مختلفة وأسانید متواترة حول صحیفة أمی المؤمنین(علیهالسلام)، وذکرا بعض الأحکام التی استخرجت من هذه صحیح البخاری، ج1، ص38؛ کتاب العلمباب کتابة العلم، ج3، ص25؛ کتاب الحجباب حرمالمدینة، ج4، ص122؛ باب ذمة المسلمین وص124؛ باب من عاهدثم غدر وص183؛ باب فکاک الأسیر، ج8، ص192؛ کتابالفرائضباب إثم من تبرأ من موالیه، ج 9، ص119؛ کتاب الاعتصام بالکتاب والسنةباب ما یکره من التعمق والتنازع فی العلم، ص13؛کتاب الدیاتباب العاقلة و ص16؛ باب لا یقتل المسلم بالکافر،صحیح مسلم، ج2، ص1147؛ کتاب العتقباب(4) باب تحریم تولی العتیق غیر موالیه، ح30، ج3، ص1567؛ کتاب الاضاحی، باب(8) باب تحریم الذبح لغیر الله، ح45، سنن النسائی، ج8، ص19؛ کتاب القسامةباب القود بین الأحرار والممالیک فی النفس، و ص23، باب سقوط القود من المسلم للکافر، أضواء علی الصحیحین ـ الشیخ محمد صادق النجمی، ص42.
51. فتح الباری،ابنحجر، ج1، ص183.
52. همان، ج9، ص54.
53. مجمع البیان، الشیخ الطبرسی، ج 3، ص27.
54. فقه القرآن، القطب الراوندی، ج2، ص366.
55. التفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، ج1، ص445.
56. همان، ج2، ص9.
57. همان، ج2، ص11.
58. همان، ج2، ص228.
59. ج2، ص247.
60. التفسیر و المفسرون، ج2، ص25.
61. همان، ج2، ص168.
62. همان.
63.همان، ج2، ص124.
64. همان، ج2، ص239.
65. شرح نهج البلاغه،ابن أبی الحدید، ج4، ص73.
66. همان، ج4، ص77.
67.همان، ج4، ص68.
68. همان، ج4، ص63.
69. أضواء علی السنة المحمدیة، الشیخ محمودابوریه، ص127.
70. همان، ص 125.
71. همان، ص 138.
کتابنامه:
1. الصدوق، ابی جعفر محمدبنالحسین، الامالی، چاپ اول، 1417، موسسه بعثت تهران.
2. المفید، ابی عبدالله محمدبننعمان العکیدی البغدادی، الاعتقادات، دارالمفید، چاپ دوم، 1414.
3. ذهبی، محمدحسین، التفسیر والمفسرون، چاپ هفتم، 2000.
4. الهیثمی، احمدبن حجر، القول المختصر فی علامات مهدی المنتظر. تحقیق الشیخ عبدالکریم العقیلی، مؤسسه المصطفی احیاء ترث اهلالبیت، چاپ 1419.
5. البخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکر، بیروت، چاپ افست 1401.
6. المجلسی، الشیخ محمد باقر، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت، چاپ دوم 1403
7. الشوکانی، محمدبنعلیبنمحمد، فتح القدیر، عالم الکتب بی تا.
8. المفید، ابی عبدالله محمدبن نعمان، الارشاد فی معرفة حججالله علی العباد، تحقیق، مؤسسة آلالبیت لاحیاء الترث نشر دارالمفید، بی تا.
9. شاهرودی، الشیخ علی نمازی، مستدرک سفینه البحار، التحقیق شیخ حسنبنشیخ علی نمازی.
10. الطوسی، ابی جعفر محمدبنالحسن، التبیان فی تفسیر آی القرآن، تحقیق احمدحبیبقیصر العاملی دارحیاء ترث العربی، بی تا.
11. المفید، ابی عبدالله محمدبنعبدالله، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشیعه، تحقیق شیخ مهدی، نجف نشر دارالمفید، چاپ 1414.
12. طبرسی، ابی علی الفضل ابی الحسن الطبرسی امین، الاسلام، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسه الاعلمی مطبوعات بیروت، چاپ اول، 1415.
13. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الدار المنثور فی التفسیر بالمنثور، دارالمعرفة بیروت، چاپ اول، 1365.
14. احمدبنمحمدبن حنبل، مسند احمد دارالبیروت، بی تا.
15. نیشابوری، ابو عبدالله الحاکم، المستدرک علی الصحیحین، المعرفة، بیروت 1406.
16. امینی، الشیخ عبدالحسین، الغدیر، دار الکتب العربی، چاپ چهارم 1397.
17. تبریزی، علیبن موسی، مرآة الکتب، تحقیق محمدعلی حایری، ناشر: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول 1414.
18. نیشابوری، ابوالحسن مسلم بنحجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، دارالفکر، بیروت، بیتا.
19. عسقلانی، شهابالدین ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، دارالمعرفة، بیروت لبنان، چاپ دوم، بیتا.
20. راوندی، قطب الدین ابوالحسین، فقه القرآن، تحقیق سید احمد حسین، چاپ دوم 1405.
21. فیض کاشانی، مولی محسن، تفسیر صافی، تصیح شیخ حسین اعلمی، نشر انتشارات چاپ دوم.
22. ابی الحدید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ناشر دارالإحیاء الکتب العربیه.
23. نجمی، شیخ محمد صادق: اضواء علی الصحیحین، ترجمه عربی، یحیی کمال، ناشر مؤسسه معارف الاسلامیه، چاپ اول 1419.
24. ابوریه، الشیخ محمود، اضواء علی السنة المحمدیه او دفاع عن الحدیث، چاپ پنجم، بی تا، دارالکتب الاسلامی.
* دانش پژوه مقطع کارشناسی ارشد رشته تفسیر و علوم قرآن مرکز تخصصی تفسیر حوزه علمیه قم.